- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
مرغ جان ناله کند بابتِ تخریب بقیع زده آتش به دلم صحبتِ تخریب بقیع وحدت آن روز نشد یار، مسلمانان را تا اجانب نکـند جـرأت تخریب بقیع فـتـنه و توطـئۀ آل وهاب، آل سعود شیعه را شد سبب رقّت تخریب بقیع بنویسید به لوح جگـر و صفحۀ دل هشت شوال بُوَد ساعت تخریب بقیع گر جـوانان مدینه حرِکت میکردند چه کسی داشت مگر قدرت تخریب بقیع ننگ بر سستی عهد عرب سازشکار که بود غفـلتـشان علت تخریب بقیع سرت ای مهدی موعود سلامت بادا دهد آزار تو را محنت تخریب بقیع حامیان متوکـل به حـرم شعله زدند شد پس از کرب وبلا نوبت تخریب بقیع گنبدی بوده و گلدسته و صحن و حرمی به امامان سند حسرت تخریب بقیع دشمنان از حـرم آل عـلی میترسند رو بخوان قصّه و کیفیت تخریب بقیع بشکند دست کسانی که تعدّی کردند نسلشان قطع شود زآفت تخریب بقیع این ستم ریشه به تاریخ تـشیّع دارد سیزده قرن بُوَد قِـدمت تخریب بقیع
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
خاکی که چون عرش خدا شأنش رفیع است بیبقعه درگاهی ست که نامش بقیع است بیش از نـیاز خـلـق اینجا جـامِ باده ست ازبس که این میخانه در باطن وسیع است اینجا قـیـامت را به خـلـوت میتوان دید زیرا که پنهان در دلش چندین شفیع است با چـار امـامـی که کـریـم بن الکریــمند حتّیٰ کرم در این حـرم عـبد مُطیع است مهمان همیشه کاسهاش سرشار فیض است آنجا که صاحب خانه را طبعی مَنیع است هـمـسـایـۀ مـکّـه ست وقـتـی که مـدیـنـه پس هرکه پابوسش میآید مُستطیع است زائـر! نـمیفـهــمـد زیـارت کرده یا نه! آنقـدْر که سِــیر زمان اینجا سَـریع است آیــنـدهاش را که تـصــوّر مـیکـنـم بـاز در ذهنم از این صحن تصویری بَدیع است بعد از ظهورِ حضرت مَعشوق، بیشک اینجا تمام فـصلهایـش چون رَبـیـع است با خاک یکسان کرده هرکس این حرم را روز قیام منـتـقـم، وضعـش فَجــیع است
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
خـانه خراب کـرده مـرا قبرِ خاکیاَت این روضه کُشته فاطمه را قبرِخاکیاَت شـاهِ کَـرَم؛ امـیـرِحَـرَم، صـاحبِ عَـلَم شد آتـشی به سـیـنـۀ ما قـبرِ خـاکیاَت افـتـاده سـایـۀ عَـلَـمَـت بـر سـَرَم ولـی بیسایهبان وُ صحن وُ سرا قبرِ خاکیاَت قابی به پیشِ زائرتان در زیارت است دیـوار وُ شـبهِ پـنجـرهها قـبرِخاکیاَت صحنِ چهار نورِخدا سوت وُ کور وُ تار سرفصل وُ متنِ روضۀ ما قبرِ خاکیاَت بـایـد بـمـیـرم از غـمِ اربـابِ بـیکـفـن دِق میدهد مرا به خـدا قـبرِ خاکیاَت بارانِ چـشمهایِ تَـرَم نـدبهخـوان شده شد ندبه خوان به امرِخدا قبرِ خاکیاَت
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
شبیه این زمین درآسمانها آسمانی نیست ندارد وسعتی اما به وسع او جهانی نیست کریمان هرچه که دارند را وقف گدا کردند نگو اینجا چرا صحن و سرای آنچنانی نیست
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
نه ضریحی، نه رواقی و نه سقّاخانهای چـشمها اینجـا نمیبـیـنند جـز ویـرانهای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کـفـتری پیدا نخـواهـد کرد آب و دانهای سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانهای چشمهایش ساغر خون دلش شد هر کسی بیصداکرده ست نـذر خاک ها پیمانهای روضه خواندن؛ گریه کردن؛ فاتحه ممنوع شد پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانهای روز و شب گرم طواف قبلههای خاکیاند با دو چـشم کاسۀ خـون دستۀ پـروانهای کافـران مأمور اجـرای امـور دین شدند قـبـله بـاز افـتاده در دست بت بیگـانهای عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور گـنبدی از شعـرهایش شاعـر فـرزانهای
: امتیاز
|
غربت ائمۀ بقیع علیهم السلام ( امام مجتبی)
هوای گنبد خـضرا هوای صحن بقـیع صفای شهر پیمبر صفای صحـن بقیع شـده مسبـب ایـنکـه دوبـاره بـنـشـیـنـم غزل غزل بسرایم برای صحـن بقـیع فــدای تـربـت پـاک مــدیــنـة الـزهـرا فدای آن همه غربت فدای صحن بقیع تمام گـوشه کـنارش روایت درد است به اشک غصه بنا شد بنای صحن بقیع خوشا بحال کسی که فقـیر آل الله ست خوشا به حال و هوای گدای صحن بقیع حسن حسین مدیـنه حسن غـریب خـدا حسن امام و حسن آشنای صحن بقـیع خـدا کـنـد به نگـاهـی دلـم حـرم گردد مدیـنـه عـاقـبـت الامر روزی ام گردد خـدا کـنـد بـگـذارد مـنـم گــدا بـشــوم به یک نـگـاه کـریـمـانـه آشـنـا بـشـوم خـدا کـنـد بـگـذارد تـمـام هـسـتی خود به راه او بـدهـم تـا کـه مـبـتـلا بـشـوم خـدا کـند بپـذیـرد مرا به نـوکـری اش خـدا کـنـد بپـذیرد که "جان فدا" بشوم چه می شود به نگـاه محـبّـتـش روزی ز دام این هـمـه درد و بـلا جـدا بشوم چه میشود که بسازم خودم حریمش را و یـاکـریـم هـمـان گـنـبـد طـلا بـشـوم خدا نیاورد آن روز نحس و تـلخی که بخواهم از در این خانه من جدا بشوم صدای بـارش بـاران روضـه مـی آیـد صدای مـرثـیـه خوانان روضه می آید چه سالیان درازی که خون دلها خورد مدام غصۀ فـردایِ این و آن را خورد پس از محبت چندین و چند سالۀ خود چه بد ز مردم دوران شهر خود پا خورد چه بد به دست گنهکارهای فـتنۀ شوم بساط نهضت صلح و سکوت او وا خورد دلش شکست و نگاهش ستاره باران شد به درب خـانۀ امن علی لگـد تا خورد تمام غصۀ او ضرب دست ولگردی ست که بین کوچه رسید و به روی زهرا خورد همیـشـه و هـمه جا بی بهانه می گرید به یاد سیلی و پهلو و تازیانه می گرید
: امتیاز
|
غربت ائمۀ بقیع علیهم السلام
روزی رسد که صحنِ حسن را بنا کنیم در زیرِ قُـبِّـه اش همه با هم دعـا کنیم یک گـنـبـدِ بـزرگ برای چـهـار قـبـر بـرپـا چـو گـنـبـدِ حـرمِ سـامـرا کـنـیم شـکـلِ مـنـاره های حـرم را مـوافـقـی مـثـلِ منـاره هایِ قـشنـگِ رضا کـنیم؟ بالای قـبـرِ حـضرتِ اُمّالـبـنـیـن فـقـط شایـستـه است «خانـۀ سقّـا» به پـا کنیم یک پنجـره برای حـرم جـور می کنیم اَمْراضِ لاعـلاج در آن جـا دوا کـنـیم چون مُنْتهای جود و سخا و کرامت است انـبـوهِ زائـرانْ هـمه حاجـتروا کـنیم چون مسجدالـنّبی به موازاتِ بابِ بَدْر بابُالجَـمَـل بـرای حـرم رو به را کنیم ذکـرِ کـتـیـبـه هـای حـرمْ یـا محـمّـد و زهـرا، حسین، حـیدر و یا مجـتبی کنیم از بابِ قـاسـمـش به حـرم می رویم تا إذنِ دُخـول خـوانده و او را صدا کنیم هر سال و ماه و هفـته زِ تقـویمهایمان روزِ زیــارتـیِ حـسـن را جـدا کـنـیـم هر کس بخوانَـد آیۀ «اِکْمالِ عشق» را با یک بـرات راهیِ کـرب و بـلا کنیم
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
بر دشمـنـان عـتـرت و قـرآن هـمـاره در هر نفس نـفـرین و لعـن بی شماره اینان که بـدتـر از نـصـارا و یهـودنـد فرزند شیطان، خصم دین، آل سعودند بر مکـتب اسلام و ایـمان حمله کردند با آیـۀ قـرآن به قـرآن حـمـلـه کـردنـد اینان نه یک مذهب که یک حزب پلیدند نسل ابـوسـفـیـان و مـروان و یـزیـدند دل هایشان از تیره گی پُر، خالی از نور چشمانشان در این جهان و آن جهان کور بر آل یـاسین ظلم، از حـد بیش کردند تفسیر قـرآن را به رأی خویش کردند خصم خـدا، خـصم نـبی، خصم کـتابند از کفرشان سنّی و شیعـه در عـذابـنـد گـویـنـد مـشرک زائـر خـتـم رسُـل را خوانند مـرده از جهـالت عـقـل کل را در چاه جهل و تیره گی ماندند، ماندند گویی به عمر خویشتن قرآن نخواندند یعقوب کز بوی پسر قـلبش صفا یافت چشم وی از پیـراهن یوسف شفا یافت آن تکّۀ چوبی که مـوسی را عصا شد هم بحر را بشکـافت و هـم اژدهـا شد روزی که عیسی مرده گان را زنده می کرد بر جهل این اشتر چران ها خنده می کرد رو تیره، دیده کور، دل، آلوده و چرک از پای تا سر کفر و از پا تا به سر شرک بـوزیـنـه هایی بر فـراز مـنـبـر وحـی یـار شـیـاطـیـن دشـمـن پیغـمـبر وحی بر تربت پـاک امـامـان حـمـلـه کردند خواندند قرآن و به قـرآن حمله کردند در بـغـض اولاد عـلـی بـیـداد کـردنـد اجـداد خود را در شـقـاوت یـاد کردند با دست آن پرورده های دست شیطان شد تربت پاک حسن با خـاک یکـسان کُـشتـنـد با دعـویّ دین یـاران دیـن را کردند ویـران قـبـر زین العـابـدیـن را پـنـجـم امـام مـا کـه جـان مـا نـثـارش گردید با سطح زمین یکسان مـزارش آمـد جــسـارت بـر کـتـاب نــاطـق مـا ویـرانـه شـد قــبـر امــام صــادق مــا دادنـد پــاداشِ امـیــر الـمــؤمـنــیـن را کـردنـد ویـران مــرقـد امّ الـبـنـیــن را قـبـر شـهـیـدان اُحـد ویــرانـه گـردیــد شهر مدینه سر به سر غم خانه گردید ویـران شد از بیـداد آن قـوم سـتـم گر قـبـر اُمّ و ابـن و اَب و عــمّ پـیـمـبــر ای کـافران، اجـر رسـول الله این بود؟ یـا احـتـرام آن زیــارتـگـاه ایـن بـود؟ لـعـن ابـد را تا ابـد بـر خود خـریـدیـد الحق که یکـسر آل مـروان و یـزیـدید صد شکر کان جا قبر زهرا بی نشان بود از دیـدۀ نـاپـاک نـاپـاکـان نـهـان بــود ورنـه از ایـن بـیـداد گـرهای حـرامـی می شـد به نـامـوس خـدا بی احـترامی اجــداد ایـن نــامــردهــا بــا تـازیـانـه کُـشـتـنـد نـامـوس ولایت را به خـانـه آتـش زدنـد از راه کـیـن بیت الـولا را بیت الـولا نـه خـیـمـه هـای کـربـلا را اجـداد ایـنـان در سـقـیـفـه عهـد بستـند پیـشـانی فـرزند زهـرا را شـکـسـتـنـد اجـداد این ناپاک ها خـنجـر کـشـیـدنـد سـر از تن فـرزنـد پیـغـمـبـر بُـریـدنـد اینان همه مغضوب زهـرای بتـول اند مـلـعـون قـرآن و خـداوند و رسول اند دائم به قـرآن حـمـلـه ور با نـام قـرآن چـون غُـدّه رویـیـدنـد بـر انـدام قـرآن یـا رب به پـیـشـانیّ مـجـروح پـیـمبـر یا رب به قـرآن و به زهـرا و حـیـدر یـا رب بـه خـون اوّلـیـن یــار ولایـت تـنــهــا تـریـن قـــربــانـی دار ولایـت یارب به رازی که عـلـی با چاه گـفته یارب به غـم هایی که او در دل نهفته یارب به باغ حـیـدر و یـاس کـبـودش یارب به آن بیتی که بالا رفت دودش تـا آتـش قـلـب مــحــبّــان را نـشــانــد تـا انـتـقــام آل عـصـمـت را سـتــانــد رخت فـرج بر قـامت مهـدی بپـوشان بر تشنه گان، جام وصالش را بنوشان
: امتیاز
|
غربت ائمۀ بقیع علیهم السلام
آتـش بـزن ای غـم تـمـام پـیـکـرم را لبریز کن از خونِ دل و چشم ترم را ای آه و نـالـه راه بـغـضـم را بگیرید تا پـنـجـۀ بـغـضـی نگـیرد حنجرم را خانه خـرابـم کرد سیـل اشـک، وقتی کـردم نـظـاره تـربـت پـیـغـمـبـرم را بگـذار تـا از غـربـت زهـرا بـکـوبـم بـر پـنـجـره هـای بـقـیـع او ســرم را ای کاش چون پروانه ای در ماتـم او آتش بـسـوزانـد هـمـه بـال و پـرم را اینجا چرا گـلچـین به گـل زد تازیانه این غـم شراره زد دل غـم پرورم را هرگز نمی بخـشم تو را شهـر مـدیـنه من در کـجـا جـویـم مـزار مـادرم را آتـش مـزن بر دفـتـر شـعـر "وفـائی" ای اشک غم رنگین نمودی دفترم را
: امتیاز
|
توسل به ائمۀ بقیع علیهم السلام
غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع !خرابههای تو، بـاغِ بهشتِ ماست، بقیع! تو هم چو فاطمه در شهر خویش تنهایی غریبی و، همه كس با تو آشناست، بقیع! اگر چه روی به كعـبـه نـماز میخوانیم تو قـبـله دلِ مایی، خـدا گـواست، بقـیع! به آن چهـار امـامـی كه در بـغـل داری برای ما حَـرَمت مثل كـربـلاست بقـیع! به یاد چهار پـسر، در كـنـار چار مزار هـنـوز نـالـۀ اُمُّ البـنـین به پـاست، بقـیع! علی نگفت، به جان علـی قـسم، تو بگو كه قـبـرِ گـمـشـدۀ فـاطمه كجاست بقیع؟ هـنـوز نـالـۀ زهـراست از مـدیـنـه بـلـند هـنـوز لـرزه بر انـدامِ مجـتبیست بقیع! قـویتـریـن سـنـدِ غـربـت عـلـی در تـو عِـذار نیـلیِ نـامـوسِ كـبـریـاست، بـقـیع
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
فرق دارد جلوه اش در ظاهر و معنا حرم گاه شادی، گـاه غـم دارد برای ما حرم کل معصومین مُعز المؤمنین در عالم اند قبرشان قبله است حالا بی حرم یا با حرم یک حرم در زینبیه یک حرم در شهر قم یک طرف زائر فراوان یک طرف تنها حرم مرتضی و فاطمه از هر نظر مثل هم اند هست تنها فرق بین حیدر و زهرا حرم اوج غربت در کدامین داغ معنا می شود اینکه شاهی از کفن محروم باشد یا حرم؟ وای من سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر خـادم فـرزند او دارد در این دنـیا حرم شادی واهی کـنید امروز را؛ وهـابـیون چون که میسازیم با قتل شما، فردا حرم در مدینه کاخ ها با خاک یکسان می شوند بعد از آن از دور چون دُر میشود پیدا حرم گاه معنای حرم هرگز ضریح و بقعه نیست داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم یک سوی زینب حرم یک سوی دیگر قتلگاه پیر شد در رفت و آمد های مقتل تا حرم ناله میزد مادری با اشک واویلا حسین ناله میزد خواهری با اشک واویلا حرم
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
کاش اینجا داشت تکّـه سایه بـانی لااقل کاش می دادنـد بر گـریـه زمـانی لااقـل کاشکی میشد بریزی آب بر قبر حسن کاش اینجا داشت شبها روضه خوانی لااقل کاشکی میشد کنار قبر صادق سینه زد کاش میشد تا سحـر اینجا بمـانی لااقل کاشکی میشد تا بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب میشد که نرانی لااقل کاش میشد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیـوار بـقـیـع اشک روانـی لااقـل کـاش می دادیـم با یک روضۀ اُم البنـین قـلـب سنـگـی نگهـبـان را تکانی لااقـل کاش در خـاک بقـیـع اذن زیـارت داشتیم کاشکی وقت نـماز٬ آنهم جـماعت داشتیم آخـرش آقـا به این تـقـدیـر پایان میدهد خـاتمه بر غـصۀ قـلب پـریشان میدهد مطمئنم او بیاید کـار عـالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران میدهد کارفرما مهدی و ما پا رکابش میشویم اولش نقشه برای صحن و ایوان میدهد گنبد و گـلدسته و ایـوان طلایی میشود چون طلای این سه را شاه خراسان میدهد چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان میشود قطعاً اذن ساخت دههـا شبـستان میدهد هرچه سینه زن بیاید در حـرم جا میشود دورتا دور رواق و صحن غوغا میشود صبح وظهر وعصراین صحن وسراهم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجـتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مـدیـنـه چارتا نور خدا هم دیدنیست میشود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در مـیـان کاسهٔ آبی شـفـا هم دیـدنیـست چارتا خـورشید پیش هم تـلألـو می کنند چارتاخورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتـنامه خواندن زیر چـتـر آرزو بین قـاب نـور ایـوان طلا هم دیـدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گـلـدسته های کـربـلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه این صحن باید پنجره فـولاد ساخت حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو درکدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شبها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشکهای حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی وغم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عدّه غریب کـربـلا آرامـگـاه لاله هـای پـرپـر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمیدانم که محسن هست آنجا یا که نه در عوض کرببلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباً ارباً نیست قطعا ای بقـیع
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
در عـالـم رویـا سفری سوی تو کردم بی خود شدم از خود هوس کوی تو کردم از شـوق زیـارت نفسم حـبس به سینه خـواهـم بـنـشـیـنـم به سـر بـام مـدیـنه مـن هـشـتـم شــوّال هــوایـی بـقـیـعــم گریه کن یک روضۀ مکشوف و فجیعم مرثیـۀ جانـسوزِ همان ظهـر جسارت آن روزِ بـدِ حـملـۀ اشـرار و شرارت روزیکه عدو تخم نفاقی به سبو ریخت در شهر نبی گنبد و گلدسته فرو ریخت حـالا مَـثَـل فـصـل خــزانـیِ بـهــاری گریه کنم از بهـر ضریحی که نداری صحن تو که دلگیر تر از کنج اتاقی ست بر روی مزار تو نه شمعی نه چراغی ست بیـن من و تو فـاصـلـه دیـوار کـشیدند بر قـبـر تو نـقـاشی مـسـمـار کـشیـدند از غصه بسوزم که غـریب وطنی تو آری حـسنـی تو حـسنـی تو حسنی تو با دیدن شش گوشه به این نکته رسیدم مـظلـوم تر از تـشنـه لب بی کـفـنی تو در پـیـش نـگـاه تـر تو فـاطـمـه افـتـاد الحق که اسیـر غـم و درد و محنی تو هم شاهـد دیـوار و در و کوچـه ای آقا هم شـاهد گـوشـواره و دست بزنی تو روزی به تـولای نـگـاهـت بـسـرایـیم بـا فـرشچـیـان سـوی دیـار تو بـیـایـیم مایـی که به دام غـم عـشق تو اسیـریم احـداث حـرم را هـمگی دست بگیریم روزی به تمـاشـای ضریـح تو بنازیم در عـالـم نــقــاره زنـی ها بـنــوازیــم سجـادیـه و صـحـن حـسـنّـیـه بسـازیم اطـراف دو تا حـوزۀ عـلـمـیـه بسازیم یک روز بـسـازیـم همه بـاورمـان را خـوشحـال نـمـایـیـم دل مــادرمـان را
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
نه ضریحی، نه رواقـی و نه سقاخانهای چـشمها چیـزی نمیبینند جـز ویـرانهای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کـفـتـری پیدا نخـواهد کرد آب و دانهای بغض ها خالی نخواهد شد مگر با اشک ها کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانهای چـشمها پیـمـانۀ اشکـند در این سرزمین هرکه زائر میشود پر میکـند پیمانهای روضه خواندن، گریه کردن، فاتحه ممنوع شد پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانهای روز و شب گرم طواف قبله های خاکیاند با دو چـشم کاسۀ خـون دستۀ پـروانهای کـافـران مامـور اجرای امـور دین شدند کعـبـه باز افـتاده در دست بت بیگانهای غیر ویرانی چه دارد؟ هرکجا افتاده است سـایـۀ عـالـم نـمـاها بر سر مـیخـانهای؟ عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور گـنـبدی از شعرهایش شاعـر فـرزانهای
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر پریشان است احوال من از حالی پریشان تر مزار جـانشیـنـیان نبی را بی نشان کردند و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر گـمـان ذره ها خـامـوشی خورشید بود اما نفهمیدند بیش از پیش می گردی فروزان تر ولی می بینم این بدکارها از کار خود روزی پـشیـمـانند این دنیـا و آن دنـیا پـشیـمان تر دلـت آرامـگـاه پـنـج جـنّـت آفـریـن بـاشـد نـدیـدم هیچ جا را از بهشت تو گلستان تر تو را قدری نهان است ای زمین خاکی یثرب ولیکن در وجود خاکیت قدریست پنهان تر رسیده زائری بی جان که جان گیرد ز دیدارت چه می بیند که برمی گردد از پیش تو بی جان تر تو می باری به حال زائر و زائر به حال تو تو از دل میشوی ویران تر و دل از تو ویران تر برایت خواب ها دیـدیـم روزی آستـانت را بنا خواهیم کرد از طوس هم حتی چراغان تر
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
می رسد از مدینه بوی غم فـاطمه باز دیده گریان شد چونکه قبر چهار فرزندش در حریم بقـیـع ویـران شد ******** آتش کـیـنه شعـلـه ها دارد از دل سرسپرده های یهود لعنت حق به هر چه وهابی لعنت فـاطمه به آل سعـود ******** قصد دارند ریشه را بزنند صحبت از قبرها بهانه بُوَد ریشه بغـض و کیـنه اینان آتش و دود و تازیـانه بُوَد ******** لعنت حق به آن کسانی که اولین شعله را به پا کردند حـق پـیـغـمـبـر معـظـم را با لگـد پشت در ادا کردند ******** در مـدیـنـه ز بعد پیغـمـبر ناله های بلند ممنوع است در مـرام پـلـیـد این مـردم زن زدن از امور مشروع است ******** گـریـه کـردند آسمـانی هـا بـا نــوای حـزیـنـۀ زهــرا به گمانم که باز تـازه شده داغ مسمار و سینۀ زهـرا ******** بعد از آنکه زدند زهرا را دستشان باز شد به بی ادبی کاش روزیِّ هیچکس نشود ضرب سنگین سیلی عربی ******** کـاش مـهـدی بـیاید با او ریشۀ فـتـنه را بر انـدازیم عاقبت بهـر مـادر سادات گـنبد و بارگـاه می سـازیم ******** با نیابت ز قـبـر مـادرمان سوی ام البنبن سـلام کنیم دست بر سینه در مقابل او مثل عـبـاس احـتـرام کنیم
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
سينه ها سرشار از اندوه و رنج و ابتلاست بـاز هـم ايّـام، ايّـام غـم و درد و بـلاست مانده چون ويرانه اي، صحن و شبستان بقيع با وجوديكه همه ذرّاتِ خاكش كيمياست
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
خوش آن نسیم که مى آید از کنار بقیع خوشا هواى روان بخش و مُشکبار بقیع فرشتگان ز زمین مى برند سوى بهشت بـراى غـالـیـۀ حـوریـان غـبـار بـقـیـع اگر که طور تجلّى ز صدق مى طلبى بـیـا به گـلـشـن روحـانـى دیـار بـقـیـع دریـغ و درد که از ظلـم دشمنان خـدا خـراب شد هـمـه آثار بى شـمار بـقـیع ایا که غـیـرت دین دارى و ولایت آل ببار خون، عـوض اشک در کنار بقیع خـراب کـرد ستـم، مشهـد چـهـار امام کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع نـخـست مـرقـد سبط نـبـى امـام حسن بزرگ محـور اعـزاز و افـتخار بـقـیع مـزار حـضـرت سـجـاد، اسـوۀ عـبّـاد امین اعـظـم حق، رکـن اسـتـوار بقـیع مـزار حضرت باقـر، عزیز پیـغـمـبـر که بر فـزوده به اجلال و اشتهـار بقیع مزار حضرت صادق رییس مذهب و دین جهان علم و عـمل، نور کردگـار بقیع قـبـور مـنـهـدم دیـگـر از تـبار رسول فـزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع ز ظـلـم فـرقـۀ وهّـابـیـان نـاکـس دون بیا ببین که خـزان گـشته نوبهـار بقیع سعودیان عامل یهـود و صهـیـونـیـسم ز ظـلـم، هـتـک نـمـودند اعـتبار بقیع قبور آل پیمبر، خـراب و ویران است فـرشـتـگـان هـمگان اند سوگـوار بقیع در این مصائب عظمى ولىّ عصر بُوَد شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع کند ظهور و جهان پُر کند ز دانش و داد زند به ریـشه خـصـم ستم شـعـار بقیع قـیـام باید و مردانگىّ و همّت و عـزم که برطرف کند این وضع ناگوار بقیع وگـرنه تا نشود قـطع دست استعـمـار جهان شیعه بود زار و دل فکـار بقیع حرامیان به حرم تا که حاکم اند روا ست که مسلمیـن همه باشند شـرمسار بقیع سلام بى حـد و بسیار بر پیـمبـر و آل درود وافـر و بـى انـتـهـا نـثـار بـقـیع ز یــاد مــرقــد ویــران اولــیـاى خـدا همیشه «لطفى صافى» است بى قرار بقیع
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمه بقیع علیهم السلام
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را درعزا بنشاند او، شمع و گل و پروانه را بشکند دستی که هتک حرمت این خانه کرد شیعه را سوزاند و خون در قلب صاحبخانه کرد ************************* درون قـلب جهــان، انـقــلاب گـشـتـه بـیا نفس، بدون تو همچون عــذاب گـشته بیا نظاره کن به فــرا سوی یـثـرب و بـنـگر حــرم به دست حــرامی خـراب گشته بیا ************************* این گــلستان نـبیّ بـار دگــر ویــران شده چشم های منتقــم، بــار دگر گــریان شـده بعد تخریب بقیع و این ستــم در آن دیــار گشت روشن، از چه قبر فاطمه پنهان شده
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمه بقیع علیهم السلام
سلام ما بــه مــدیـنـــه به قـبـلــۀ جــانـش ســـلام مــا بــه رســول لله و گـلستــانش سلام ما به حریمی که مهبـط وحی است کـه جبـرئیل امین خـادم است و دربانش سـلام مــا به گـلستــــان سبــز اهل البیت سـلام مـا بـه بقـیــــع و قبـــور ویــرانش سلام ما به جگــر گــوشــۀ رســــول الله به فــاطمـه؛ به شکـوه و به قـبـر پنهانش سلام ما به علـی و بـه غُـربت و قَـدرش به جان و قلب صبور و به اشک چشمانش ســلام ما به امـامی که تــیـر بــاران شد سـلام مـا به مزار و به خـاک یکــسانش ســلام مــا بــه دل داغـــدیـــدۀ ســجّـــاد به سجـده های طویل و به چشم گـریانش ســلام ما به امــامی که بـاقــرالعلم است درود ما بـه گهـُـرهای نـاب و غلطـانش سلام ما به گل صـادقی که گــلـشن دیـن هماره سبز شد از چشمه های عــرفانش ســلام ما به مـــــزار غــَـریب اُمّ بنیـــن به مادری که شرر داشت جان سوزانش اگر ضــریح نـــدارد قبــور ایـــن پاکـان قلـــوب شیعـــه بــود بقعـــۀ فـــروزانش برای خانۀ خورشیـد شمــــع لازم نیست که روشــن است همیشـه ز نور یزدانش مدینـــه همره عشـاق خــــویش جـا دارد تمـــام عمــــر بگــــرینــد بر غـریبـانش چه مــیـزبــانی گرمی کنـد رســــول الله از آن کسی که شـود در مــدینه مهمانش به یاد فــاطمه و غــربت علی همه عمـر گـلاب اشک «وفائی» چکـد به دامـانش
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمه بقیع علیهم السلام
بــوی غــم بــوی عــزا دارد بقـیع غــربتــی بی انتــهــا دارد بقــیــع اشك زهــرا روی خــاكش ریخـته روز و شب حــال بكــا دارد بقیـع بس حكــایت از زمــان غــربت و نــاله های مــرتضی دارد بــقـیــع در میــان سیــنــۀ ســوزان خــود گنــج پنهــان ســال ها دارد بقــیع باز بی شمع و چراغ و زائر است مــردمــانی بـی وفــا دارد بـقـیــع بــوده ایـنـجــا هیــئت ام الــبـنـیـن روضه خــوان كــربلا دارد بقــیع بغض می بــارد به هر جا پا نهی آستــانــی غــم فــزا دارد بــقــیــع هر كه برگشتــه از آن وادی غــم گفتــه بـس نـا گـفـتـه ها دارد بقیع خــواب می دیــدم كه قــد آسمــان گنبــدی رنــگ طـلا دارد بــقـیــع خواب می دیدم كه صحن و بارگاه مثــل صـحـنـیـن رضــا دارد بقیع كـربــلا خــاكش شفــا گر می دهد تــربت پــاكــش شــفــا دارد بقــیع آن قدر هم بی كس و بی یار نیست زائــری نــام آشـنــا دارد بــقــیــع روز تخــریب ضــریح و گنبـدش مهــدی صاحب عــزا دارد بـقیــع تا هـمیــشــه یـاد مــادر بــاشــد او خــاك بر روی عبــا دارد بــقــیـع انتــقــام فــاطــمه خــواهــد گرفت آخـر ای دنیـا ، خــدا دارد بقــیــع
: امتیاز
|